بازدید امروز : 600
بازدید دیروز : 141
منظور از کمال نهایی و کمال مقطعی چیست؟ لطفا به طور کامل با ذکر مثال تعریف کنید؟
منظور از تربیت انسان، به فعلیت رسانیدن استعدادهاى بالقوه او است. و چون کمال هر موجودى در شکوفایى و به فعلیت رسیدن استعدادهاى بالقوه اوست، لذا در صورتى که انسان به صورت صحیح و در یک نظام تربیتى همه جانبه پرورش یابد، به کمال نوعى خود خواهد رسید. از اینجا مىتوان دریافت که هدف نهایى از تربیت انسان نیز نباید چیزى جز کمال نهایى او باشد.
حال جاى این سؤال است که کمال حقیقى و نهایى انسان چیست؟ کدام مقصد است که اگر انسان به آن جا برسد به سعادت حقیقى خود نایل آمده است؟ و کدام هدف است که تمام مساعى تربیتى باید به سوى آن جهت گیرى شوند و تمامى قوا و استعدادهاى انسان در ارتباط با آن و در محدوده آن رشد و پرورش یابند؟
قبل از این که به بحث درباره کمال نهایى انسان بپردازیم، نخست براى روشنتر شدن مفهوم کمال باید به این نکته اشاره کنیم که کمال انسان چیزى نیست که بستگى بهقرارداد یا اعتبار افراد داشته و با تغییر اعتبار، تغییر کند. البته ممکن است از دیدگاه افراد مختلف، کمال، نمونههاى متنوعى داشته باشد به طورى که حتى چیزى که از نظر فردى کمال تلقى مىشود، از دیدگاه فرد یا مکتب دیگر نقص تلقى گردد. اما این اختلاف در برداشتها به این معنى نیست که واقعا کمال انسان امرى قراردادى است و بستگى به نظر اشخاص یا مکتبها دارد. اختلاف موجود در این زمینه در میان مکتبهاى مختلف ناشى از ناتوانى آنها از شناخت کمال حقیقى انسان است.
کمال انسان (و هر موجود دیگر) یک امر واقعى و یک صفت وجودى است که انسان در صورت طى مراحل لازم، در واقع و در حقیقت واجد آن صفت و مرتبت مىشود به طورى که در هر مرتبه از کمال، کارى از او ساخته است که اگر به آن مرتبه نرسد، چنان کارى از او ساخته نیست .
«کمال نهایى انسان»
حال که مفهوم کمال روشن شد، جاى این سؤال است که کمال نهایى انسان چیست؟
آنچه ابتدا از عنوان «کمال نهایى» فهمیده مىشود این است که کمالات غیر نهایى نیز براى انسان وجود دارد. یعنى چه بسا کمالاتى جنبه مقدمی داشته، زمینه را براى رسیدن به کمال نهایی فراهم مىآورند. و لذا باید کمال نهایی را از کمالات مقدمی و فرعی بازشناخت تا هدف اصلی و نهایی از اهداف متوسط و ضمنی بازشناخته شود.
آنچه میزان رشد و کمال و محدوده فعالیت هر یک از قوای انسان را تعیین می کند، توجه به کمال نهایی انسان و مقتضیات آن است یعنى رشد و کمال هر یک از قوای انسانی تا آن جا که مناسبت با کمال نهایی انسان داشته و مقدمهای لازم براى حصول آن باشد، مطلوب است، در غیر این صورت، به جهت تعارض با کمال نهایی، نامطلوب خواهد بود.
«شناخت کمال نهایی»
چگونه و از چه راهی مىتوان کمال نهایی انسان را شناخت؟ آیا عقل یا تجربه قادر بهشناخت آن هستند؟ و اصولا میزان کارآیی هر یک از آنها در این زمینه چقدر است؟
تردیدى نیست که کمال نهایی انسان مربوط به روح او بوده، جنبه جسمانی ندارد؛ زیرا به طوری که مىدانیم حقیقت انسان روح اوست و تکامل انسانی او در گرو تکامل استعدادهای روحی او مىباشد و رشد جسمانی او تا اندازهای که لازمه تکامل روحی اوست، ارزش دارد و به هیچ عنوان کمال نهایی او محسوب نمىشود.
از این جا روشن مىشود که کمال نهایی انسان مقولهاى نیست که بتوان از راه تجربه آن را شناخت. کمالات روحی زمانی قابل شناخت هستند که شخص، خود واجد آنها شود و با تجربه درونی و شهودی آنها را دریابد و لذا شناخت آنها برای کسانی که خود به این کمالات دست نیافتهاند از طریق تجربی امکان پذیر نیست.
در مورد عقل نیز هم چنان که تاریخ اندیشه بشری به ثبوت رسانده است، باید گفت که به تنهایى، و بی آن که نوری از جانب وحی بر موضوع بتابد، عقل قادر به انجام این مهم نخواهد بود.
این مطلب نه تنها در این مورد، بلکه در بسیاری موارد دیگر، به خصوص در امور مربوط به ماوراء طبیعت و حقایق والای روحی و معنوی نیز صادق است. یعنی عقل مستقلا و به خودی خود، در این گونه امور، جز استنباطهایی کلی و مبهم را ارائه نمىدهد؛ اما بعد از این که از زبان وحی حقیقت بر او عرضه شد، می تواند آن را دریابد و بر آن استدلال کند.
بنابر این، براى شناخت کمال حقیقی و نهایی انسان باید گوش به ندای وحی داد و گره این معما را به انگشت تدبیر کسانی گشود که اتصال به خالق انسان دارند.
ما نخست بحث خود را از دیدگاه وحی و سپس از افق عقل مورد مطالعه قرارمىدهیم.
1.کمال نهایی انسان از دیدگاه وحی:
از دیدگاه وحی، انسان حقیقتی است مرکب از دو بعد جسم و روح. جسم انسان با مرگ او متلاشی شده از بین می رود اما روح او که جوهر اصلی وجود او را تشکیل مىدهد، باقی می ماند و به حیات ابدى خود در جهان دیگر ادامه می دهد. بنابر این، کمال نهایی انسان نیز که مربوط به روح اوست باید امری فناناپذیر و جاودانه باشد.
از سوی دیگر، کمال حقیقی انسان نتیجه یک سیر آگاهانه و اختیاری است یعنى آنچه که او را مستعد برخورداریهای اخروی می گرداند، نتیجه سیر و حرکت اختیاری و آزادانه اوست و جنبه جبری یا ناآگاهانه ندارد.
مطالعه در آیات قرآنی این حقیقت را به وضوح روشن مىکند که از دیدگاه اسلام کمال نهایی انسان تعلق به دنیا و طبیعت نداشته، متعلق به جهان ابدی است، یعنى گرچه کمال امری است که باید در این عالم کسب شود، ولی ظهور این کمال به صورت مقصد نهایی حیات انسان، در عالم آخرت است و دنیا با تمام وسعت و گستردگی خود ظرفیت ظهور کمال نهایی انسان را ندارد.
از این رو، جهان دیگری در پی این جهان هست که از محدودیتهای این عالم منزه و از حجابهای فراوان موجود در آن مبراست و لذا ظرفیت ظهور کمال نهایی انسان را داراست.
مقصد نهایی حیات انسان آن چنان که از آیات قرآنى دریافت مىشود، مقام و مرتبتی است که از آن به «نزد خدا» تعبیر مىشود، یعنی انسان در نقطه نهایی سیر استکمالی خویش به جایگاهی می رسد که آن جا، نزد خدا و در جوار رحمت اوست.
خداوند در قرآن در مورد سرنوشت نهایی متقین مىفرماید:
«ان المتقین فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر» (1).
به تحقیق پرهیزگاران در باغها و نهرها (ی بهشت جاودانی) منزل خواهند گزید. در جایگاهی راستین «نزد» خداوند سلطنت و عزت متنعمند.
این آیه، جایگاه متقین را در نزد پروردگارشان معرفی کرده، آن را جایگاه واقعی آنان مىشمارد؛ جایگاهی که در حقیقت شایستگی اقامت پرهیزگاران را دارد.
در جاى دیگر، قرآن دعا و تقاضای همسر فرعون را بیان می کند که از خداوند در خواست می کند:
«رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة »(2)
پروردگارا! برای من خانهای در «نزد» خود در بهشت بنا کن.
ویژگی بهشت، به عنوان منزلگاه انسان، این است که در نزد خدا و در جوار قدس اوست. نباید تصور کرد که بهشت اخروی عینا از نوع باغهای دنیوی است بلکه این بهشت اصولا متعلق به عالم دیگری است که تفاوتهای بنیادی با این عالم دارد. بهشت به معنى سفره کرامت الهی است که برای بندگان صالح خدا گسترده شده است و بهشتیان در جوار قرب ربوبی و بر سر سفره عنایات الهی هستند و از دست رحمت او انواع نعمات را دریافت می دارند.
جایی که مطلوب نهایی و حقیقی انسان نیز جز رسیدن به آن نیست. انسان اگر از چیزهای دیگر خسته و دلزده می شود و برای همیشه نمی تواند خود را با آنها راضی کند، به خاطر آن است که روح او در جستجوى همان منزلگاه حقیقی است و تا به آنجا نرسد و رحل اقامت در کوی محبوب ازلی نیفکند، آرام و قرار نمىگیرد. از این رو تمام مساعی تربیتی باید در جهت کسب شایستگی برای رسیدن به حضور خدا باشد؛ و این کمال جز در سایه پرستش خدا حاصل نمىشود (3).
در برخى از آیات هدف از آفرینش، پرستش خدا شمرده شده است (4). از سوی دیگر، پرستش خدا نیز باید بر اساس اختیار و داشتن آزادی درانتخاب باشد تا موجب کمال آدمی شود و لازمه آن، وجود زمینه برای آزمایش انسان است، تا در مواجهه با عوامل مخالف و موافق و بر سر چند راهیها از روی اختیار و به انتخاب خویش، سرنوشت خود را رقم زند، از این رو، در آیات دیگری، هدف از آفرینش انسان، آزمایش او شمرده شده است. (5)
با توضیحی که داده شد معلوم مىشود این نوع اهداف، همگی جزء اهداف متوسط هستند و هدف نهایی چیزی جز «رسیدن به نزد خدا و برخوردارى از لذت وصل او نیست». (6)
بدیهی است که هر چه نزدیکی انسان به خداوند متعال بیشتر باشد به همان اندازه از رحمت نامتناهی او بهره بیشتری مىبرد. بنابر این، مقصد نهایی حیات انسان یک نقطه واحد نیست بلکه یک حقیقت دارای مراتب است.
2.جهت گیری امیال فطری
حال که کمال نهایی انسان از دیدگاه وحط روشن شد، باید دید آیا مطالعه در ساختمان وجودی انسان نیز ما را به همین نتیجه مىرساند یا نه؟ به تعبیر دیگر، راهنمایی عقل در این زمینه چیست؟
آنچه مسلم است این است که در ساختمان وجودی انسان هیچ میل اصیل به گزاف نهاده نشده است و همواره بین امیال و کششهای فطری انسان و واقعیات جهان هستی هماهنگی کامل وجود دارد. اگر بنا باشد انسان واجد یک یا چند میل و کشش فطری و اصیل باشد و امکان ارضای آن میل برای او نباشد، در این صورت باید معتقد شد که در کار خلقت فریبکاری و گزاف وجود داشته است، حال آن که با مطالعه در جهان خلقتاین مطلب به وضوح اثبات می شود که همه امور، از کوچکترین آنها تا بزرگترینشان، بر اساس طرحی دقیق و هدفی کاملا حساب شده خلق شدهاند.
بنابر این، مطالعه در امیال فطری انسان و جهت گیری کلی آنها مىتواند ما را در شناخت کمال وجودی انسان یاری رساند.
آنچه درباره انسان از حقایق انکار ناپذیر است، این است که شعاع امیال فطری او از قبیل حقیقت جویی، زیبایی دوستی و قدرت طلبی تا بی نهایت امتداد دارد و هیچکدام از آنها اقتضای محدودیت و توقف در مرتبه معینی را ندارند. این از خصایص بارز انسان است که دارای خواستههای نامحدود است و به کامیابیهای موقت و محدود قانع نمىشود. بی نهایت بودن خواستهاى فطرى انسان حتى از نظر فیلسوفان غیر الهی نیز قابل انکار نیست بلکه از مهمترین اختلافات اساسی انسان و حیوان به شمار مىرود. (7)
امیال فطری انسان با این که به امور مختلفی تعلق مىگیرند، سرانجام همه به هم میپیوندند و ارضای کامل و نهایی آنها در یک چیز خلاصه مىشود و آن ارتباط با سرچشمه علم، قدرت، جمال و کمال است و این، جز در سایه پیوند با بارگاه الهی و تقرب و نزدیکی به خدا امکان پذیر نیست.
تنها در نزدیکی به خدا و اتصال به معدن جمال و کمال است که تمامی خواستههای فطری انسان ارضا و انسان به مطلوب نهایی خود نایل مىشود. جز پیوند با خدا، هر هدف و مقصد دیگری براى انسان، از آفت نقص و محدودیت مبرا نیست و به همین جهت پاسخگوى فطرت بی نهایت طلب او نخواهد بود.
پىنوشتها:
1.قمر، 54، .55
2.تحریم، .11
3.و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم (یس، 61) .
4.و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون: جن و انس را جز براى عبادت خود نیافریدم. (ذاریات، 56) .
5.در آیات متعددى از قرآن هدف از خلقت انسان آزمایش او شمرده شده است از جمله (کهف، 7)، (هود، 7) و (ملک، 2) .
6.در یکى از آیات قرآن به این که «رحمت» هدف نهایى خلقت انسان است، چنین اشاره شده است : و لا یزالون مختلفین الا من رحم ربک و لذلک خلقهم (هود، 118 و 119) انسانها پیوسته (از نظر سیر و حرکتشان) با هم اختلاف دارند مگر کسى که مورد رحمت پروردگار تو قرار گیرد و خداوند آنها را براى همین (رحمت) آفریده است.
7.براى بحث تفصیلى در این باره مراجعه کنید به «خودشناسى براى خودسازى» از استاد مصباح یزدى.
- مطالب، برگرفته از کتاب: اخلاق اسلامى، محمدعلى سادات ص 27
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید